کوهنوردی
عشق به کوه مثل سرماخوردگی میمونه و نمی دونی و نمی فهمی دقیقا چطوری اتفاق میفته. بعدها که خاطرات کوه رو مرور می کنی، احتمالا متوجه چگونگی در دامِ عشق افتادن می شی.
همیشه همینه، هیچکس از اول قصد نداشته سرما بخوره. اما با یک نسیم، با یک حس خاص و با یک نگاه، دل بیقرار میشه و آدم سرما می خوره.
یادت می آد که یه روز برای تفریح و گلگشت با دوستهای کوهنوردت همراه شدی؛ توی مسیر خسته و کلافه شدی و سوال اصلی و مهمت این بود که “پس کی می رسیم؟” بارها غُر زدی و از اینکه چرا جمعه ات رو خراب کردی و توی تختخوابت نموندی به خودت بد و بیراه گفتی و پشیمان شدی.
یادت نمی ره که کوهنوردان را دیوونه خطاب کردی و خوب خاطرت هست که با لحنی انتقادی و سوالی گفتی: “بریم بالای قله و بعدش برگردیم؟ دیوونه ایم مگه؟”
اما توی ارتفاعات عطسه کردی و یهو لرزیدی. بالای قله که رسیدی دیگه دیر شده بود، تو سرما خورده بودی.
اکنون پس از گذشت سالها، متوجه میشی آن لرزیدن بالای قله، بخاطر سرما نبود، بخاطر عشق بود.
تنت نلرزید بلکه دلت لرزید و باعث شد به جمع مجانین کوهستان بپیوندی.
کوهنوردان کوه های آلپ با رسیدن به نیمه ی راه، در استراحتگاهی در آنجا استراحت می کنند. صاحب آن استراحتگاه طی سالیان متوجه شده که اتفاق جالبی رخ می دهد.
وقتی کوه نوردان وارد استراحتگاه می شوند و گرمای آتش را حس می کنند و بوی غذا به مشامشان می رسد، برخی از آنان وسوسه می شوند و به همراهان خود می گویند “می دانی فکر کنم بهتر است همین جا منتظر بمانم و شما به قله بروید و برگردید. وقتی برگشتید با هم پایین می رویم.” وقتی کنار آتش می نشینند و آواز می خوانند ، جرقه ای از خشنودی آنان را فرا می گیرد. در همین هنگام بقیه ی گروه لباس هایشان را می پوشند و مسیر خود را به سوی قله ادامه می دهند.
در ساعت بعد فضای شادی بخشی کنار آتش وجود دارد و اوقات خوبی را در مامن آرام خانه کوچک سپری می کنند. اما حدودا سه ساعت بعد، آرام می شوند و به سمت پنجره می روند و به بالای کوه می نگرند و در سکوت به دوستانشان که در حال بالا رفتن از قله هستند، نگاه می کنند. جوّ موجود در استراحتگاه از شادی و لذت به سکوت مرگبار و غم انگیز مراسم تشییع جنازه خودشان تبدیل می شود. متوجه می شوند که دوستانشان بهای رسیدن به قله را پرداخته اند.
چه اتفاقی افتاد؟
راحتی موقت پناهگاه باعث از دست دادن باور آنها به هدفشان شد. این، برای هر یک از ما نیز ممکن است اتفاق بیفتد.
آیا در زندگی ما پناهگاه هایی وجود دارد که مانع رسیدن به قله و از دست دادن هدفمان شود؟
زندگی از دو قسمت تشکیل شده است
قله ها و پناهگاه ها… در پناهگاه امنیت و آسایش وجود دارد، خطری جان شما را تهدید نمی کند، اما برای تجربه ناب زندگی و صعود کردن و قرار گرفتن در اوج ، باید با چالش قله رو به رو شد و بر آن غلبه کرد.